حاج قاسم سلیمانی، روستازادهای جسور و نترس/خداوندا عاشق دیدارتم/دلت سر به زیر و سرت سربلند
سالروز شهادت سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی تسلیت باد
حاج قاسم سلیمانی، روستازادهای جسور و نترس
حاج قاسم فرزند وسط حاج حسن است و یک خواهر و برادر بزرگتر دارد. حاجی قبل از انقلاب ساکن کرمان بود. بچه بود که از روستا رفت. کرمان هم ورزش رزمی کار میکرد هم بنایی. کاراتهکا و آدم جسور و نترسی بود. برادر کوچکترش هم پیش او بود. حاج قاسم و سهراب با دو پسرخالهشان در یک اتاق زندگی میکردند. حاجی همان موقع هم هوای بقیه را داشت.
«بلوار سردار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی»؛ این را روی تابلویی آبیرنگ وسط میدانی در شهر رابر و در 180 کیلومتری کرمان نوشتهاند. چند کیلومتر آنطرفتر، روستای «قنات ملک» زادگاه شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی است.
«قنات ملک» از توابع رابر کرمان روستای پدری شهید قاسم سلیمانی، است. مردم رابر و روستاهای اطراف، منطقه خود را دیار سلیمانی میدانند و بسیاری از آنها در کنار اصطلاحات ستایشآمیز در وصف این شهید خاطراتی هم از او دارند.
علاقه مردم رابر و روستاهای اطراف به سلیمانی وصفناپذیر است. حاج حسن پدر قاسم سلیمانی است که پارسال در سن 95 سالگی ساکن دیار باقی شد. روز تشییع و مراسم ترحیم او را همه مردم روستا به خاطر دارند و از خاطره حضور چهرههای شناخته شده سیاسی ایران در قنات ملک میگویند. حضور حاج حسن و همسرش خیلی به این منطقه کمک کرد. میتوانستند راحت بروند و ساکن تهران شوند ولی اینجا ماندند و همیشه هم از این مردم احترام و عزت دیدند.»
وارد قنات ملک که میشوی؛ آرامگاه 12 شهید در حصار دیواری آجری قرار دارد که فامیل تمام آنها سلیمانی است و دهیاری روستا هم نام آنها را بر پیشانی کوچههای شیبدار و پر از درخت گردوی قنات ملک گذاشته است. در فاصله بین بخش شهدا و دیگر بخشها است؛ کنار آرامگاه فاطمه و حسن، پدر و مادر حاج قاسم. بعضی از مردم روستا معتقدند سلیمانی میخواهد کنار قبر پدر و مادرش باشد و بعضی میگویند سردار اینجا را برای خود در نظر گرفته، مردم میگویند این حرف شاید درست باشد. در طایفه سلیمانی، حاج حسن هیچ گاه فرد ثروتمندی نبود، اما داراییاش کفاف زندگی فرزندانش را میداد. آن طور که مردم روستا میگویند زندگی خانواده سلیمانی و پنج فرزندش از راه کشاورزی میگذشت. بزرگترین فرزند این خانواده دختری حدوداً 64 ساله است که حالا در روستایی چسبیده به قنات ملک، باغشا، زندگی میکند. خانهاش تفاوتی با دیگر خانههای روستا ندارد.
«حسین» نام مستعار یکی از همرزمان حاج قاسم در دوران جنگ هشتساله است که همیشه ساکن روستای قنات ملک بوده است. او نخستین بار در دوازده سالگی عازم خط مقدم شد و در گردانی با فرماندهی سلیمانی نخستین تجربه حضور در جنگ را پشتسر گذاشت. او میگوید حاج قاسم فرزند وسط حاج حسن است و یک خواهر و برادر بزرگتر دارد: «حاجی قبل از انقلاب ساکن کرمان بود بچه بود که از روستا رفت. کرمان هم ورزش رزمی میکرد هم بنایی. کاراتهکار بود و مربی پرورش اندام. همه میدانند که آدم جسور و نترسی بود. برادر کوچکترش هم پیش او بود. حاج قاسم و سهراب با دو پسرخالهشان در یک اتاق زندگی میکردند. حاجی همان موقع هم هوای بقیه را داشت. خودش این قدر بیریا و زلال بود که اصلاً علاقهای به اینکه اسمش جایی بیاید، نداشت.
پیرزن 60 ساله روستا اسم قاسم سلیمانی را که میشنود، انگار گوشش تیز میشود: «بله، همیشه اینجا میآید. وقتی هم که میرسد معمولاً به همه سر میزد یا در همین مسجد سخنرانی میکرد. به همه کمک میکرد. عید برنج، گوشت، قند و از این چیزها میآورد و بین همه مردم تقسیم میکرد. به ما که بیسرپرست بودیم هم یک بن بیشتر میداد.
سلیمانی پس از مرگ پدر و مادرش همچنان به این روستا سر میزند و محل سکونتش همین خانه پدری است.
«کمال» دانشآموزی است که یک بار سردار را در همین سالن ورزشی دیده است. او میگوید سلیمانی علاقه فراوانی به ورزشکار بار آمدن جوانان همروستاییاش داشت. «اینجا معمولاً مسابقات برگزار میشود، از بقیه روستاها هم میآیند، ولی جام رمضان از همه پرشورتر است. او با لهجه کرمانی و با صدایی آرام و بدون هیچ هیجانی درباره یکی از این مسابقات جام رمضان میگوید: «آن سال خود سردار هم در مراسم اهدای جام بود حاجی چند دقیقه حرف زد و به همه هدیهای ساده داد. دو زانو بین بچهها نشسته بود. و تیم قهرمان هم به مشهد سفر کرد.» همین سوله و زمین چمن هم از «لطف و برکت سردار است. همین سوله و زمین را از پولی که دیگران در اختیار او قرار میدادند که به نیازمندان کمک کند یا کارهای خیر برای روستاها انجام دهد، ساخته است. چون خیران زیادی به دلیل همین صداقت سردار مبالغی را در اختیار او قرار میدادند که به کارهای خیر و نیازمندان اختصاص دهد.»
خسرو محمدی این روزها ساکن جیرفت است و تابستانها به روستای نصرتآباد برمیگردد. او یار غار و رفیق گرمابه و گلستان حاج حسن پدر سردار بود و قاسم را از کودکی میشناسد. محمدی شیفته سردار بود و میگوید شب و روز برای سلامتیاش دعا میکرد.
خسرو خاطرات زیادی از دوران کودکی تا امروز فرمانده سپاه قدس ایران دارد: «حاجی دست خیر داشت هر سال قبل عید ارزاق میآورد و بین همه روستاهای این منطقه و جنوب کرمان تقسیم میکرد. ارزاق فقط مختص به قنات ملک نبود و حتی به بقیه شهرستانهای جنوب کرمان هم فرستاده میشد. او میگفت: فرزند رفیق قدیمیاش هر کجا که قدم میگذارد منشأ خیر و برکت بود. «قبل از اینکه حاجی وارد سپاه (کرمان) شود، قبل از 67 این منطقه ناامن بود. سیستان و بلوچستان نا امن بود، اما حاجی این مشکلات را با درایت رفع کرد. به هر کسی که توانست تأمین داده یعنی موتور آب به آنها میداد و اسلحهشان را میگرفت و خیلی از آنها الان کار میکنند. همین الان چند نفر از اشرار معروف که با تأمین حاج قاسم کشاورز شدهاند حالا از کشاورزهای معروف این منطقهاند.»
-----------------------------------------------------------------------------
حاج قاسم عزیز پنجشنبه ۱۲ دی کمی قبل از پرواز شهادت از دمشق به بغداد، این برگه را کنار آینه محل اقامت خود قرار داده و قلم را روی آن گذاشته بود.
این ابرمجاهد فی سبیلالله در عباراتی که بیانگر رابطه عمیق و عاشقانه او با خداست، ابراز میدارد: «خداوندا مرا بپذیر. خداوندا عاشق دیدارتم همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود. خداوندا مرا پاکیزه بپذیر.»
-----------------------------------------------------------------------
دلت سر به زیر و سرت سربلند (به جای گفت و شنود)
در دومین روز از عزای عمومی به مناسبت شهادت سردار دلها و شهیدان بزرگوار حاج قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس، این ستون را به سرودهای از شاعر متعهد و انقلابی جناب آقای علیمحمد مودب اختصاص میدهیم:
تو از فریادها، شمشیرهای صبح پیکاری
که در شبهای دهشَت تا سحر با ماه بیداری
تو دهقان زاده از فضل پدر مهریست در جانت
که میروید حیات از خاک، هرجا پای بگذاری
دم روح خدا آنسان وجودت را مسیحا کرد
که بالیدند بر دستت کبوترهای بسیاری
چه خوش رم میکند از پیش چشمت لشکر پیلان
ابابیل است و سجیل است هر سنگی که برداری
دلت را سر بهزیریها، سرت را سربلندیها
خوش آن معنا که بخشیده است چشمانت به سرداری
ز ما، درگریههای نیمه شب یاد آر ای همدرد
تو از شمشیرها، لبخندهای صبح بیداری
تهیه و تنظیم: حوزه ریاست و روابط عمومی واحد دماوند
برگرفته از آرشیو روزنامه کیهان در تاریخ 15 و 16 دیماه 1398